...چشم هایش
...بهانه ای برای نفس کشیدن
قلبش با رشته ای از محبت به کودکانش گره خورده است و زندگی، سخت؛ اما عاشقانه برای او پیش می رود برای او که بارها زمین خورد.... و کسی؛ دستش را نگرفت... اویی که هر بار نگاهش از نگاهی سرد تر شد... اویی که خرد شد... شکست... فراموش شد........ اویی که وجودش را همه با سنگدلی، انکار می کنند... اما؛ نفس های پر درد هنوز می آیند و می روند...!!!!
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |